گلی
برای گلی عزیز
به بیابانِ دلم شاخه گلی باز شکفت
این دل من ز لبش مهر و محبت بشنفت
ز صدایش دلم آهسته خرامان گردید
همچو بلبل ز رثایش غزلی باز بگفت
آسمان آمد و ما را به میاش مهمان کرد
چشم خسته ز تبش هیچ شبی باز نخفت
از نگاهش به دلم آتشی افتاد ولی
کز همان آتش جانانه غم و غصه نهفت
آن بیابان دلم از قدم پاک گلی
گشت دشت و دمن و باز دوباره بشکفت
به دلم زلف پریشان شد و آهسته و نرم
اندک اندک به سر زلف، دلم را آشفت
بوی گیسوی سیاهش به مشامم برسید
و زِ آن عطر دلانگیز، گل و باغ شکفت
زادروز گلی شاد باد.
19 تیر 1387
سلام ممنون خبر کردی شعر خوبی بود
سلام خیلی لذت بردم عالی بود خوشحال می شم که شعرای زیبات رو بخونم خبرم کن.
سلام به به میلاد جان غزل خیلی دل انگیزی بود تبریک میگم خیلی لذت بردمبعد از یه مدت طولانی سکوت . منم با ترانه ی باقی در خدمت شما هستم ....... شاد و مهربان [دست][گل][دست][گل][بغل]
سلام تا حالا به این وبلاگتون نیومده بودم عالیه چه سعادتی رو از دست دادم اصلاً فکر نمی کردم خیلی زیبا بود سبز باشید[گل]